شکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جونشکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

قشنگ ترین اتفاق زندگی

سال 92 مبارک

سلام پرنسس ناز من هیچ وقت فکرشم نمیکردم نوروزی بیاد که موقع سال تحویل تو، توی وجودم باشی و لحظه لحظه با من نفس بکشی و هر روز بزرگتر و قوی تر بشی و من، بی صبرانه منتظر در آغوش کشیدنت باشم. این نوروز رو با تو جشن گرفتیم. بابایی برات ماهی قرمز خرید و از اینکه تو هم مثل خودش تو سال مار به دنیا میای کلی ذوق کرد و قربون صدقه ات رفت!! روز سال تحویل 20 هفتگیت تموم شد و این یعنی نصفه راهو رفتیم مامانی. ایشالا بقیه اش هم به خوبی بگذره. وقتی بزرگ شدی عکسای این نوروز رو بهت نشون میدم که تو دل مامانی بودی. امیدوارم امسال برای همه سال پر از خیر و برکت و سلامتی باشه و تو هم صحیح و سالم والبته به موقع بیای بغلمون. برای خاله ها دعا کن گلم. از ...
1 فروردين 1392

تولد بابایی

سلام سلام عزیزم امروز یه روز خوب بود. روز تولد بابایی مهربونت. روز تولد عشق من. بابایی خوب و نازت خیلی برای من و تو زحمت میکشه. خیلی خیلی هم مواظبمونه. باید همیشه قدرشو بدونیم مامانی. خدا همیشه برامون حفظش کنه. عزیز دلم، همسر مهربونم، همه زندگیم، تولدت مبارک. امسال من و تو و مامانجون رفتیم برای بابایی کادو و کیک خریدیم و براش جشن گرفتیم. ایشالا سال دیگه با بودن تو جشنمون قشنگتر هم میشه. ...
22 اسفند 1391

چهار ماهگی تو دلی من

نی نی قشنگم ممنونم که دیگه مامانی رو اذیت نمیکنی و اروم و بی دردسر داری تو دلم بزرگ و بزرگتر میشی. مامان حالش خیلی بهتر شده. تهوعش و بقیه مشکلات هم خیلی کم شده. دوست دارم و منتظرم زودتر بیای پیشمون. سالم و سرحال باش عزیزم. هنوزم نمیدونم دخملی یا پسمل هنوزم هر چی میخرم باید خنثی باشه تا وقتیکه بفهمم دختری یا پسر. اینم جایزه 4 ماهگیت. دیدی مامان خوش قوله. هر ماه جایزتو میخره.   ...
13 اسفند 1391

غربالگری دوم

غربالگری دوم سونو نداشت فقط رفتیم دو تایی ازمایش خون دادیم. رفتیم پیش دکتر خدا رو شکر همه ازمایش ها خوب بود. سونوی بعدی بیشتر از یک ماهه بعده. خیلی مونده تا اون موقع... هیجان دارم زودتر جنسیتتو بفهمم تا بتونم برات خرید کنم.
29 بهمن 1391

اولین سفر تو دل مامانی

بازم سلام جوجه کوشولوی من تو بهمن ماه رفتیم پیش خانواده بابایی. باور کن من خیلی مواظبت بودم که اذیت نشی. بابایی هم مواظب هر دومون بود. مامان بزرگ و بقیه خیلی خوشحال شدن از دیدن ما و خیلی بیشتر خوشحالن به خاطر وجود تو. عمه ها طبق سونوگرافی های سنتی معتقدند تو دخملی هستی!! حالا باید صبر کنیم ببینیم چقدر تشخیصشون درست بوده. اونجا هم سعی کردیم زیاد این ور اون ور نریم که گلمون اذیت نشه. چند روزی بودیم و خدارو شکر به سلامت برگشتیم خونمون. راستی اونجا که بودیم مامانجون ( مامان من ) یه سرویس لحاف و تشک برات خرید. دستش درد نکنه. حالا وقتی اومدی میبینی چقدر خوشگلن. فعلا همینا تا بعد . . . مواظب خودت باش عشقم   ...
25 بهمن 1391

سه ماهگی نی نی

سلام گل نازم یه ماه خیلی سخت گذشت. حالت تهوع و خستگی و بی حالی مامانی رو خیلی اذیت کرد. رفتم دکتر قرص و شربت داد. همه میگن دیگه از این به بعد این حالتا کم میشه و از بین میره. واقعا امیدوارم همین طور باشه. چون خیلی سخته بدون قرصا حالم همش بده قرصم که میخورم همش خوابم . . . ولی تو خوب باشی منم تحمل میکنم. پس قول بده خوب و سالم و قوی باشی. اینم جایزه ماه سوم ...
13 بهمن 1391

غربالگری اول + سونوگرافی NT

سلام فسقلی چطوری مامانی؟ امروز من و تو بابایی رفتیم سونو NT پیش دکتر خودکار. واااااااای چیزی که تو مانیتور میدیدیم واقعا قابل باور نبود. من و بابایی کلی تعجب کردیم و البته ذوق زده شدیم. ماشالا خیلی بزرگ شدی مامانی. دفعه پیش فقط یه نقطه بودی اما حالا! خیلی واضح و مشخص میشد همه قسمت های بدنتو تشخیص داد. قربونت برم که اینقدر نازی. شصتت تو دهنت بود و مدام وول میزدی شیطونک من. خدارو شکر سالم سالمی عشقم. دستات، پاهات، اندازه استخوون بینی و مغز و هر چی که باید بررسی میشد خوبه خوب بود. خدا رو هزار بار شکر که همه چی مرتبه. من و بابایی خیلی خوشحالیم و یه عالمه هم دوست داریم. راستی جنسیتت هم معلوم نشد فسقلی. دکتر گفت زوده و فعلا 50 - 50 هست! چه د...
7 بهمن 1391

دو ماهه شدی جیگرم

سلام نی نی گولوی نازم افرین عزیزم یه ماه بزرگتر شدی. با اینکه مامانی خیلی اذیت میشه ولی خوشحالم که داری بزرگتر میشی. الان شصت روزه که تو دل مامانی. خیلی باحاله نه؟ قرار بود هر ماهی که بچه خوبی بودی برات جایزه بخرم. اما این ماه هم با اینکه مامانو اذیت کردی دلم نیومد برات چیزی نخرم. زودتر بیا اینارو تنت کنم. مبارکت باشه عشقم     ...
13 دی 1391

من و تو و بابایی

سلام نقطه کوچولوی مامان  ( . ) امروز با بابایی رفتیم تو رو ببینیم. دست خاله سوگند درد نکنه. دکتری که معرفی کرده بود عالی بود. خوش اخلاق و با حوصله و مهربون. کلی هم سربه سر بابایی گذاشت. اخه بابایی می گفت مامانش میگه اندازه عدسه. پس چرا من نمیبینمش؟ خانم دکتر هم میخندید. واقعا هم خیلی کوچولو بودی و فقط یه نقطه تو مانیتور بود که خانم دکتر می گفت توئی! راستی خانم دکتر سنتو 5 روز کمتر گفت. یعنی طبق سونو 6 هفته و 6 روزته قربونت برم. قلبتم ریتم و ضربان نرمال داشت اما برای شنیدن صدای قشنگش زود بود. خدارو هزار بار شکر که خوب و سرحالی فسقلی. مامان فدای قدت و بالات. مامان قربون قد 8 میلیمتری و قلب نقطه ایت بره. خداروشکر که سالمی. خدار...
5 دی 1391
1